دارکستان

ساخت وبلاگ
امروز رفتم یونی!

فک میکردم خیلی دلتنگ بچه های دانشگام و ببینمشون کلی سرحال میام! :|

ولی نیومدم...فقط یه جوری میخواستم بپیچمشون!

به نظرم اومد با همه ی شیطونیاشون و چه و چه، نسبت بهشون آدم دارکیم و نمیتونم بفهممشون...ینی به فاصله ی همین چند وقت که ندیدمشون؟!

بعد از عمل پیچ...گفتم برم راک آن!

رسیدم اونجا و گیر سعید و سیما افتادم! :|

سیما به قول خود سعید، پارتنرشه چون سعید هیچوقت دوست دختر نمیگیره!

امروز فقط شاهد لاس زدن سعید با خودم بودم و عن محل کردناش نسبت به سیما!!!

منم که کلا خواب خواب بودم و از دری وی وریایی که اینا از انقلاب کشورا و هزارتا فیلم و آهنگ و کلی چیزای دیگه میگفتن سر در نمیاوردم و سعی میکردم نشون بدم خیلی حرفاشون برام جذابه و دارم گوش میدم!

تا میخواستم برم پایینم، سیما دستمو میگرفت که نرم! :|

خلاصه مارالم از راه رسید و جمع غیر قابل تحملمون تکمیل شد!

شایان ذکره که مارال قبلا دوست دختر مازیار بوده و از بچه های واحد چهل و شیشه!

به حمد الله توی عمرمون با یه اکیپ بر خوردیم و ازون به بعد همه جا میشناسنمون! ://

توی کافه همگی سر یه میز بودیم، همین دختره مارال زل زد توی چشمام و به سیما گفت این دختره...

تن صداش آروم شد بقیشو نشنیدم! :/

این دختره چی؟!

مرض خب! :|

این دختره، دوست دختر سابق پسردایی دوست پسر سابقته؟! -__-

عنتر...با اون قیافش!

خب که چی؟! :|

تو برنده ی هورا شدی!

نمیدونستم اینهمه آدم هستن که از دور زیر نظر دارنم...

هه همشونم از یه جنسن...!

حال بهم زنا!!!

خلاصه که این یکی جمعم از لول خودم، دارک تر بودن و بازم نتونستم بفهممشون! :|

عجیبه...دیگه هیچجا، جایی برای من نیست!

بعد این قضایا شرینا اومد و باز یه نمه خوش و بش کردیم و اما گل!!!!!

بماند که من و شرینا باز افتادیم به هم و کلی چیزشر به هم بافتیم!

بهش گفتم پنجشنبه رفتم خونه ی سروش اینا...

گفت خب دیگه چی؟!

گفتم همین دیگه...حالا تا یه حدودیم....

گفت خب چرا همینقد؟!

گفتم لیاقت نداره!

خندید گفت خب اگه لیاقتتو نداره، تا همون حدم لیاقتتو نداره دیگه!

انصافا بعد از اونهمه دری وری ای که گفتیم، این حرفش تکونم داد...

بهش گفتم میدونی شرینا حس میکنم من اون سروشیو دوست داشتم که موهاش بلند بود...با اون ویژگیای اخلاقی، خودم خواستم موهاشو بزنه ولی اخلاقش بد شد! خودمم که موهامو زدم بد شدم!

خندید گفت لاشی شدید!

فقط تونستم بخندم و تاییدش کنم! :|

نتیجه ی اخلاقی: موهاتونو کوتاه نکنید...یاغی میشید!

و اما از وقتی که رسیدم خونه، توی فسی تخمی ای به سر میبرم و ناخوش میزنم...

خیلی دوست دارم ببینمش و ازش بپرسم، اینکه گفتی اگه من پنجشنبه نمیومدم، ناراحت نمیشدی، ینی اینکه اگه کسی به غیر از منو سراغ داشتی، به اون میگفتی بیاد پیشت و اون تایمو با اون باشی؟! -__-

حس چرکیه...

مریم فس

دلم از خیلی روزا با کسی نیست......
ما را در سایت دلم از خیلی روزا با کسی نیست... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrooz-neveshtea بازدید : 94 تاريخ : پنجشنبه 2 اسفند 1397 ساعت: 13:12