بازگشت من به سوی اینجاست...

ساخت وبلاگ
و اما باز هم حس جدا بودن از آدما و دنیاشون...!

خیلی وقتا یاد حرفای آبجیم میفتم!

میگه که حس میکنه نه برای این زمانه و نه این مکان!!!

خیلی وقتا منم همین حسو دارم!

آدمایی مثل من یا آبجیم هیچوقت خودمونو آدمای کاملا خوشبخت نمیبینیم!

آدمایی که از همون اول احساس کردن یه اشتباهی شده!

آدمایی که هرچقدر هم به آرزوشون برسن، بازم یه آرزوی جدیدی میاد سراغشون که حالا حالاها نمیتونن بهش برسن!

به اصطلاح آدمای زیاده خواه هستیم!

و اما گاهی اوقات در حسرت لحظه ای قانع بودن...!

خنده داره...مثل همین امروز!

به دخترای عامی و ساده ای نگاه میکردم که با صورت سرخ و لباسای مهمونی جلوی پسرا هرهر میخندیدن...یا بعضی ها توی دسته ها چشم چشم میکردن تا پسر مورد علاقشونو که داره با اعتماد به نفس کامل زنجیر میزنه یا در حد باکلاستر مداحی میکنه یا طبل و دهل میزنه رو ببینن...

مسخرس...البته برای اونا نه! برای من که لحظه ای اینجوری زندگی کردن رو توهین به خودم میدونم!

ولی واقعا فکر میکنم که چی میشد که منم به این مدل زندگی قانع میشدم!

کی گفته باید توی شغل و حرفه ات بهترین باشی و توی سن پایین سعی کنی مستقل بشی؟!

کی گفته حتما فقط توی کافه ها میشه غرق آهنگ و بوی قهوه بود و آرامش گرفت؟!

کی گفته همیشه باید تنها بودن توی اتوبوس و آهنگ گوش دادن با هندزفری رو به بودن کنار آدمای حوصله سر بر ترجیح داد؟!

کی گفته که باید همیشه به فکر بیرون آوردن آدما از طرز فکر غلطشون بود؟!

و هزاران کی گفته ی دیگه...

زندگی همینه...اگه میخوای اون چیزی که دوست داری باشی، باید قبول کنی که ممکنه همیشه لبت خندون نباشه!

عجیبه که این همه فکر شب عاشورا توی خیابون به ذهنت بیاد و بازم حالتو ابری کنه...

امشب سبک حرفام از نوع مریمیسم بود!!!

مریم ابری

دلم از خیلی روزا با کسی نیست......
ما را در سایت دلم از خیلی روزا با کسی نیست... دنبال می کنید

برچسب : بازگشت پریسا به من وتو, نویسنده : mrooz-neveshtea بازدید : 21 تاريخ : چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت: 0:02