عشق

ساخت وبلاگ
فکر کنم دیگه واقعا عاشق شدم! :|

از یادم نمیره...همش غصشو میخورم!

خسته ام...خیلی خسته...

نمیدونم دارم تقاص کدوم کارمو پس میدم...

ولی مطمئنم...تا حالا اونقدر آدم بدی نبودم که بخوام اینجوری سر هر چیزی اذیت بشم!

کافشو بست...میخواستم بگم حالا که اوضاع من اینجوری شده؟! حالا که لازم بود باشی؟!

خدایا مسخرست...گفت دوباره یا همونجا یا یه جای دیگه کافشو راه میندازه! :(

ولی کی؟!

من بهم ریختم...به خاطر اون؟!

به زبون آوردم که اسیر شدم...منی که همیشه و همه جا میگفتم همه چی خوبه تا وقتی که بوی اسیری نده!

عب نداره...من که تصمیمو گرفتم!

هیچوقت نمیذارم کسی توی زندگیم بیاد ولی این یه موردم نگه میدارم به عنوان کسی که فکرم مشغولشه!

ولی عجیبه...وقتی که این چیزا رو به خودم میگم، یه لحظه به خودم میگم اصلا تو زندگیت باشه که چی؟!

خدایا منو گاو کن! :/

چرا اینقدر تکلیفم نامعلومه؟!

من اونی نبودم که توی خیابون و ماشین اینقدر حالش بد باشه که نتونه جلوی گریشو بگیره!

مریم خیلی داغون

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 17:29  توسط مریم  | 
دلم از خیلی روزا با کسی نیست......
ما را در سایت دلم از خیلی روزا با کسی نیست... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrooz-neveshtea بازدید : 21 تاريخ : جمعه 7 مهر 1396 ساعت: 23:21