دو هفته پیش...

ساخت وبلاگ
دو هفته پیش با آبجیم و سارا و مریم رفتیم کافه پرستیژ...مثل خیلی جاها یه دیوار یادگاری داره!

هممون روی یه کاغذ یادگاری نوشتیم و منم اینو نوشتم:

"ابراهیم که کافه میگرفتی همه عمر

دیدی که چگونه کافه ابراهیم گرفت

برگرد بچم! :) "

خل شدما...کپشن دوستش بود که با هم رفته بودن کافه!

سه شنبه با خیال آسوده تصمیم به فراموشی گرفتم اما زارت همون شب دوبار استوریمو ریپلای کرد!

امروزم با پیج کافش اومد و کلی از پستامو لایک کرد...

اون میدونه که اون مریمی که توی فالویینگاشه و ازش خوشش میاد، منم...

آبجیم و سارا میگن داره نخ میده!(اولین باره که سارا و آبجیم نظرشون یکیه!)

نمیدونم تهش میخواد چی بشه...از سه شنبه که با حرفای آجی قانع شدم، دیگه به بقیش اهمیتی نمیدم...شاید حالم خیلی خوب نباشه و یهو دلم بگیره اما بازم اصرار به چیزی ندارم...هرچی صلاحه!

امشب مامانم بهم گفت حس میکنه عاشق شدم! :/

خجالت کشیدم...و انکار کردم!

همین دیگه...خلاصه که ابی خان اگه اینا نخ دادنه، باید بگم که من نمیفهمم! واضحتر رفتار کن! :|

کارام داره روی هم تلمبار میشه...حس بدی داره ولی واقعا حال کار ندارم!!!!

فقط دوست دارم توی آشپزخونه کز کنم و آهنگ گوش بدم!

مریم خنثی

+ نوشته شده در  جمعه بیست و ششم آبان ۱۳۹۶ساعت 1:10&nbsp توسط مریم  | 

دلم از خیلی روزا با کسی نیست......
ما را در سایت دلم از خیلی روزا با کسی نیست... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrooz-neveshtea بازدید : 5 تاريخ : چهارشنبه 8 آذر 1396 ساعت: 5:28