شاید باورت نشه ولی از بین کلی سناریو که میتونستم درست کنم و بهت بگم تا تاثیرشم بیشتر بشه، من تصمیم گرفتم راستشو بگم...
من میدونم خیلی همه چی مسخرس...به خاطر همین مسخره بودنش بود که خواستم بلاتکلیفی مسخره ی از طرف خودمو تمومش کنم...مثلا تو میگفتی نه و منم شاید ازین حرکتت بیشتر از الان خودم ناراحت میشدم و کم کم کار به تغییر حس دوست داشتن به تنفر میکشید و نهایتا تا دو ماه دیگه اوکی میشدم...
ولی فکر کنم با این رفتار تو بیشتر از دو ماه لازم باشه! :(
من واقعا درگیرت بودم...و هستم...و نمیدونم تا کی اوضاع اینجوری میمونه!
ولی حالا که اینجوری شده تمام تلاشمو میکنم زودتر برگردم به حالت عادیم...
مثل عقده ایا بلاک و این حرفا نیمکنم ولی فکر کنم دیگه نتونم ببینمت...اگه در آینده کافه ای در کار باشه فقط از دور لایک میکنم و ازینکه میبینم بازم موفقی ابراز خوشحالی میکنم برات!
گویا کیک حشیش کوفت نموده ام! +__+
مریم خیلی خسته
برچسب : نویسنده : mrooz-neveshtea بازدید : 13